پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴

روایت مهر از یک روز برفی؛

سرخوشانه‌های برفیِ تهران/ فردا آسمان آبی‌تر می‌شود

سرخوشانه‌های برفیِ تهران/ فردا آسمان آبی‌تر می‌شود

‏کارمندان بخش اداری یک شرکت آمده‌اند بیرون به ‎برف‌بازی، پیرمردی چوب‌به دست‌ درختان را می‌تکاند و کودکی ماشین‌های عبوری را گلوله برفی می‌زند. برف هوای تهران را شادمانه کرده است.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه-مسعود بُربُر: اگر هم شب را بی‌خبر از عالم و آدم به خواب خوش گذرانده باشی، صبح سکوت خیابان و نور تازه‌ای که اتاق را گرفته تا پای پنجره می‌کشاندت: آنجاست، روی لبه‌ی دیوارها کُپه شده، شاخه‌های درختان را خم کرده و حتی سیم‌های برق را انحناهای قشنگ داده است. کلاغی نشسته وسط خیابان و سرش را این سو و آن سو می‌چرخاند. دو قدم جفت‌پا می‌پرد و خیره می‌ماند به سفیدیِ نرم که همه جا را گرفته است، به برف.

شال و کلاه را از دور از دست‌ترین جای خانه بیرون می‌کشی و به خیابان می‌روی. در کوچه، کارمندانِ آخرین سال‌های پیش از بازنشستگیِ بخش اداریِ شرکت‌ها هم آمده‌اند بیرون به برف‌بازی. پیرمردی، کلاه لبه‌دار به سر و چوب‌به‌دست، برف روی شاخه‌های درخت‌ها را می‌تکاند. کودکی یک عالمه گلوله برفی درست کرده و رفته کنار خیابان اصلی که برخلاف همیشه تنها گاهی از آن خودرویی می‌گذرد. کودک هیچ خودرویی را از گلوله‌های برفی بی‌نصیب نمی‌گذارد. در شیشه‌ی چشم‌های پیرزنی که کنارش ایستاده و از او مراقبت می‌کند رؤیای کرسی زغالی منعکس شده و خیال پختن آش رشته و شلغم. در پارک‌ها صدای خنده‌های جوان‌ها شفاف و روشن مثل برف توی هوا چرخ می‌خورد، و هر طرف که بخواهد سر می‌کشد. شادی ناب و نایابی در همه چشم‌ها و صداها هست. زمین دلش برای خنده‌ها تنگ شده بود.

شب که برسد، جلوی گاری لبوفروشی‌ و باقالی فروشی، جمعیت زیادی ایستاده‌اند. یک پارکبان با میله رنگی نورانی ماشین‌ها را هدایت می‌کند. جمعیت گاهی بیشتر می‌شود و گاهی سرک می‌کشند. دانه‌های برف، آرام، روی موهای خیسِ مردمِ منتظر می‌نشیند. نور نئون قرمز مغازه‌ها چشمک می‌زند. درِ ماشین‌ها با صدای خفه بم و توپری بسته می‌شود و برف، آرام، روی خیابان‌ها، پارک‌ها، ماشین‌ها، مردم و درخت‌ها، می‌نشیند. فردا برف بر تن سنگ‌ها و شاخه‌ها و دیوارها ذره‌ذره آب می‌شود و زمین سبک‌تر است.

فردا آسمان حتماً آبی‌تر است و تهران نفس می‌کشد.

کد خبر 4212027

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha